اینروزها به شدت تحتِ تأثیرِ یک موزیکویدئوی مغولی هستم ! که باعث شده دوباره یادِ افسانهی 'کامدی و مدن' بیافتم ، به قلمِ بیدلِ دهلوی که ظاهراً اقتباسی است از یک داستانِ قدیمیِ هندی ؛ وی (بیدل دهلوی) :
"پس از سالِ ۱۰۸۵ هجری قمری طی سفرش از دهلی به لاهور و مناطقی در پاکستان امروزی ، و مدتی نیز در مهتورا ، منطقهای میان دهلی و آگرا محل تولد کریشنا ، که ظاهراً آخرین اقامتگاه وی در این سفر میباشد ، با فلسفه ، دین و اساطیرِ هندی به خوبی آشنا میشود تا آنجا که برخی داستانهای کهنِ هندی را در 'محیطاعظم' و 'عرفان' خویش به نظم میکشد ، مثلاً داستان جالب 'کامدی و مدن' را ."[شبکهی اجتماعی کلوب]
خب من این افسانه را مستقیم از کتاب بیدل نخواندم ، بلکه بواسطهی نوشتههای شخصیِ فردی در فیسبوک با آن آشنا شدم ، اما این متن چنان قدرتمند ، زیبا ، زیبا و زنده است که هنوز هم هر وقت میخوانمش بینهایت لذّت میبرم . خصوصاً بخشی از آن که با عنوانِ 'رجزخوانی شاه اورنگ خیز با سپاهیان برادرش' آورده شده است ؛ از قرار این سلسهای که در زمان بیدل در هند قدرت داشته اند اصالتاً مغول بودهاند (امپراطوری گورکانی هند یا امپراطوری مغولی هند ۱۸۵۷-۱۵۲۶ میلادی) ، اورنگ زیب (۱۷۰۷-۱۶۱۸) معاصر با بیدل ، یکی از پادشاهان آن سلسله است که حدودِ ۵۰ سال حکومت کرده ، او پسر شاهجهان و ارجمندبانو ملقب به ممتازبانو بوده است ، مادرش اصالتاً ایرانی بود ، که بنای زیبای تاجمحل هم بیاد او ساخته شده است ؛ اورنگشاه سُنت تساهل و تسامح را که اکبرشاه برقرار ساخته بود زیرپا گذاشت و در مذهب (سنت) ، متعصب بود .
اما در مورد افسانهی کامدی و مدن ، این قطعه به نظرِ من مه :
"مَدَن گفت داستانی بر پیرِ ما ، ماخای
.
کُشتگانِ شما هیچگاه کسی را دوست نداشتند
کُشتگانِ ما ، همه عاشق بودند
وقتی ما در برف شعر می گفتیم
شما مثل سگ میلرزیدید
چنان که در این نبرد میلرزانیمتان
تا خون از کوه و کتَل ،
خورشید را بدرقه کند .
کُشتگانِ ما و کُشتگانِ شما
شما گُرسنهی نان بودید
و ما با دستانی ، از خونتان سُرخ
قرقاوُل و طاووس به نیش میکشیدیم
کُشتگانِ ما و کُشتگانِ شما
هزاران بار آری
ما همیشه شاعرتر بودهایم ، از زیبایی خونِ شما
بر شمشیرهای ما
."
این متن در عین لطافت و زیبایی بسیار قدرتمند است ! چنان شاعرانه و زیبا از کُشتن ، جنگ و خشونت نوشته است که بواقع آدم متحیر میشود . البته من سالها قبل هم دربارهش نوشته بودم ، چون واقعاً تحتتأثیر قرار گرفته بودم ، اما اینبار بواسطهی آن آهنگِ مغولی که در واقع مضمون آن هم به نوعی رجزخوانی بود ، در قالب موسیقی مدرن ، دوباره به یادش افتادم و گفتم شاید مرورش بد نباشه (؟) به هرحال متون زیبا رو هرچندبار که بخوانی باز لذّتبخش هستند ، بزعم من !
درباره این سایت